کد مطلب:329595 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:151

یهودی و طلب فرزند از زینب (س )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

نقل می كنند: در بروجرد مردی یهودی بود به نام یوسف ، معروف به دكتر. او ثروت زیادی داشت ولی فرزند نداشت . برای داشتن فرزند چند زن گرفت ، دید از هیچ كدام فرزندی به دنیا نیامد. هر چه خود می دانست و هر چه گفتند عمل كرد، از دعا و دارو، اثر نبخشید. روزی ماءیوس نشسته بود، مرد مسلمانی نزد او آمد و پرسید: چرا افسرده ای ؟ گفت ، چرا نباشم ، چند میلیون مال و ثروت برای دشمنان جمع كردم ! من كه فرزندی ندارم كه مالك شود. اوقات وارث ثروت من می شود. مرد مسلمان گفت : من راه خوبی بهتر از راه تو می دانم . اگر توفیق داشته باشی ، ما مسلمانان یك بی بی داریم ، اگر او را به جان دخترش قسم بدهی ، هر چه بخواهی ، از خدا می خواهد. تو هم بیا مخفی برو حرم زینب (س ) و عرض ‍ حاجت كن تا فرزنددار شوی . می گوید: حرف این مرد مسلمان را شنیدم و به طور مخفی از زنها و همسایه هایم و مردم با قافله ای به دمشق حركت كردم . صبح زود رسیدیم ، ولی به هتل نرفتم ، اول غسل و وضو و بعد هم زیارت و گفتم : آقا یا رسول الله ! دشمن تو و دامادت در خانه فرزندت برای عرض حاجت آمده ، حاشا به شما بی بی جان ! كه مرا ناامید كنی . اگر خدا به من فرزندی دهد، نام او را از نام ائمه می گذارم و مسلمان می شوم . او با قافله برگشت . پس از سه ماه متوجه شد كه زنش حامله است ، چون فرزند به دنیا آمد و نام او را حسین نهادند و نام دخترش را زینب . یهودیها فهمیدند و اعتراضها به من كردند كه چرا اسم مسلمانها را برای فرزندت انتخاب كردی . هر چه دلیل آوردم نشد قصه را بازگو كردم ناگهان دیدم تمام یهودیهایی كه در كنار من بودند با صدای بلند گفتند: ((اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا ولی الله )) و همه مسلمان شدند.